بسم الله
برادر دعبل می گوید: حضرت رضا علیه السلام پیراهنی از خز سبز رنگ و انگشتری از عقیق به برادرم «دعبل» عنایت کردند و فرمودند، ای دعبل برو «قم» که در آنجا فایده خواهی برد، و فرمود: این پیراهن را محافظت کن زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرده ام.
صولی می گوید: از جده ام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا علیه السلام سخنی بگوید. جده من که زنی بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا علیه السلام که همیشه نمازش را در اول وقت می خواند وقتی نماز صبحش تمام می شد به سجده میرفت و سر مبارک خود را بر نمی داشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خدای تعالی مشغول بود.
گر سؤالی کنند ربِ تو کیست
یا بپرسند از حساب و کتاب
بحر جانم به جوش می آید
میدهم با تمام شوق جواب:
یار بی دستیم امام رضاست
همه ی هستیم امام رضاست
وقت مردن اگر تو می آیی
به گل روی تو می خندم
در صف حشر با خطی از نور
می نویسم به روی سربندم
یار بی دستیم امام رضاست
همه ی هستیم امام رضاست
غیر شور تو نیست در سر من
وه چه خوش اختریست اختر من
کربلا هست بهشت روی زمین
مشهد توست بهشت دیگر من
طفل بودم ترانه ی خوابم
اینچنین خوانده است مادر من
یار بی دستیم امام رضاست
همه ی هستیم امام رضاست